دل ام لک زده است
برای چیزی که تا به حال تجربه اش نکرده ام


پیرهن ِ کوتاه ِ گُل دار ِ چین چینی ای می پوشم
...به تو می گویم :" برویم پاتوق؟"
می گویی:"برویم!"

در خیابان های طهران مان قدم می زنیم

خودم را ، موهایم را و دامن ام را می سپارم به باد

و

دست هایم را به دست های تو

و وقتی می رسیم

پاهایمان را به آب

دل ام لک زده ست برای عریانی

.

.

توسکا

بیست و هفت خرداد نود

یک بامداد