شبیخون بلا
برسان باده که غم روی نمود ای ساقی/این شبیخون بلا باز چه بود ای ساقی
آزادی
دل ام لک زده است
برای چیزی که تا به حال تجربه اش نکرده ام
پیرهن ِ کوتاه ِ گُل دار ِ چین چینی ای می پوشم
...
به تو می گویم :" برویم پاتوق؟"
می گویی:"برویم!"
در خیابان های طهران مان قدم می زنیم
خودم را ، موهایم را و دامن ام را می سپارم به باد
و
دست هایم را به دست های تو
و وقتی می رسیم
پاهایمان را به آب
دل ام لک زده ست برای عریانی
.
.
توسکا
بیست و هفت خرداد نود
یک بامداد
+
نوشته شده در جمعه بیست و هفتم خرداد ۱۳۹۰ ساعت 20:58 توسط توسکای سیاهکل |
خانه
پروفایل مدیر وبلاگ
پست الکترونیک
آرشیو وبلاگ
عناوین نوشته ها
نوشتههای پیشین
دی ۱۳۹۰
تیر ۱۳۹۰
خرداد ۱۳۹۰
بهمن ۱۳۸۹
آذر ۱۳۸۹
مهر ۱۳۸۹
اسفند ۱۳۸۸
بهمن ۱۳۸۸
دی ۱۳۸۸
آبان ۱۳۸۸
مهر ۱۳۸۸
مرداد ۱۳۸۸
تیر ۱۳۸۸
آرشیو موضوعی
سفرنامه
عاشقانه
اجتماعی
سبز
دل گویه
کتاب
زنان
پیوندها
حرف حساب(پرویز بگ زاده)
آبی(بنفشه جمالی)
کوج وا(کورش جوادی)
پشت خواب سبز لادن(لادن جمالی)
احساس(علی رضا پرویز)
رنان(احمد علایی)
1/2 7
بیگاه ها(محمد منصوری بروجنی)
معرفی کتاب
چشم و سکوت(ر.میری)
آیینه ای مقابل دیدگان دل تو(سیاکله)
زایشگاه(سینا انعام زاده)
ترانه های ویولن سرخ(پری-سا)
BLOGFA.COM